حرف های گفتنی

حرف های دل من

به تلخیِ عسل..

از خیابون خیس از بارون پاییزی رد میشدیم..از جلو دانشگاه که رد شدیم

پرت شدم تو خاطرات قدیمی..چهارده سال پیش دانشجوی این دانشگاه بودم که جلو راهم سبز شد...

کلاسام تموم شده بود و داشتم میرفتم خونه...

گفت:خانوم..خانوم باشمام..

نگاهش کردم..اورکت مشکی تنش بود.شال گردن سیاه و سفیدشو پیچیده بود دور گردنش

ته ریش مردونه اش بدجور به صورتش نشسته بود.باد سرد لای موهای

خرماییش میپیچید.با چشمای قهوه ایش نگاهم میکرد

گفت:هوا سرده جایی میرین برسونمتون

خجول سرم و انداختم پایین و گفتم:نه ممنون با خطی ها میرم

سوییچ ماشینش و در آورد و دکمه شو زد و گفت منم خطی ام.اما قبول کنین بریم یه قهوه بخوریم دربست هم مجانی میرم واستون

خندم گرفت. نفهمیدم چطوری پام کشیده شد سمت ماشینش..شروع کرد گفتن از خودش..بازیگری میخوند..هر چی بیشتر از خودش

میگفت بیشتر دوست داشتم بشناسمش..اون قهوه شد اولین قهوه ی دوتاییمون اما من فالمو تو قهوه ای چشماش پیدا کرده بودم..

شد دیوونه ی دوست داشتنی من..شد یکی یدونه ی قلبم..هنوز بازیگر نشده شده بود سوپراستار زندگیم

بهم میگفت عاشق خندیدنمه..موهام و بو میکشید میگفت بوی عشق میده موهات..یه شب که به بهونه ی تولد نازی زدم بیرون

تو خیابونای خلوت شهر زیر بارون میدویدیم.شال گردنشو پیچید دور گردنم تا یه وقت سرما نیفته به جونم و

جلوی در دانشگاه اولین بوسه ی عمرم و کاشت رو لبم..ازون موقع بهم میگفت شیرین عسل..خندم گرفت

گفتم:دیوونه آخه این چه اسمیه؟مگه کیکم؟

گفت:لبات شیرینه اسمت عسل..تو شیرین عسل منی..دانشگاهش که تموم شد پا به پاش در تک تک دفترایی که تست بازیگری

میگرفتن و زدم..یه جا قبولش کردن..یه جا کم کم شد یه عالمه جایی که میخواستنش و اون دستشونو رد میکرد..

مغرور شد..سرد شد..حتی برای من...فرهاد بود اما نه واسه شیرینیه لبای من..خطشو عوض کرد و از هر جایی که

میتونستم نشونی ازش پیدا کنم محو شد...رفت و یه بازیگر مثل خودش شد یار زندگیش..

نقش عاشق و خوب تو زندگیم بازی کرد..اونقدری که نتونستم باورکنم همش بازی بود..

حالا دست تو دست مردی که ابهتش من و یاد اون میندازه ازین خیابون رد میشم و هیچوقت نمیذارم شالگردن سیاه و سفید

یا اورکت مشکی بخره..موهام و به بهونه ی حوصله ی موی بلند نداشتن کوتاه نگه میدارم..ازون موقع دیگه

لب به قهوه نزدم..دیگه فیلنامه ی عاشقانه ننوشتم..خیلی اصرار کردم که اسم پسرمون وفرهاد نذاریم اما انقدر

عاشق این اسم بود که زیر بار نرفت..دیدن عکس و اسمش رو بیلبوردا و تبلیغا و فیلمایی که نمیذاشتن فراموشش کنم کم بود انگار

حالا هر وقتم که میخوام پسرمو صدا کنم باید یاد دونه دونه ی خاطره هایی بیفتم که واسم ساخت و به یاد خنده هامون گریه م بگیره...

 

عصا

هنوز حرف پیرمرد عصا بدستی

 

را یادم نرفته که گفت:

 

مثل عصا باش

 

هزار بار بخور زمین

 

اما

 

اجازه نده اونی که بهت تکیه داده

 

حتی یه بارم زمین بخوره...

 

Family

در زبان انگلیسی واژه های

 

(FriEND ) دوست

 

(BoyfriEND ) دوست پسر

 

 

(GirlfriEND )دوست دختر

 

 

(BestFriEND )بهترین دوست

 

 

(همگی سه حرف END )خاتمه را بهمراه دارند...

 

 

(اما کلمه FamILY )خانواده

 

 

سه حرف" ILY" را دارد که همان مخفف

 

 

"I Love You" می باشد ,,

 

و جالب است بدانید:

 

 

FAMILY= Father And Mother I Love You

 

 


 

 

رقابت

من در رقابت با کسی نیستم.

 

من مایل نیستم

 

در بازیِ برتر بودن از کسی شرکت کنم.

 

من فقط در تلاشم از کسی که دیروز بودم

 

بهتر باشم.

 

 

ته خط...

هیچ وقت نگو رسیدم ته خط...

 

"اگر هم احساس کردی رسیدی ته خط..."

 

یادت بیار که معلم کلاس اولت گفت:

 

"نقطه سر خط..."

 


 

آدمها

آزردن آدم ها فقط چند ثانیه طول میکشد.

 

اما گاهی التیام دادنشان چند سال.

 

کسانی که دوستتان دارند را گرامی بدارید.

 

لذت ببر

زندگی یک اثر هنریست...

 

نه یک مسئله ریاضی...

 

به آن فکر نکن،

 

از آن لذت ببر

 

https://arga-mag.com/file/img/2019/03/Photos-Profile-girls-4-1.jpg

دستگیر

خدای من

 

اگر تو دست مرا بگیری

 

هیچ کس مرا دست کم نمیگیرد

 

 

جایگزین

در زندگی غصه از دست دادن هیچ چیز را نخورید

 

چون وقتی یک درخت،برگی را از دست میدهد

 

برگی دیگر از قبل آماده جایگزین شدن است

 


God

,Dear problems

 

 

!My GOD is bigger than you

 

 

he's always there

 

آزادی

به آزادی گفتم:

 

دوستت دارم

 

نعره ای کشید و گفت:

 

آزاد باش...

 


آرامش

آرامش یعنی

 

بدون هیچ دغدغه  ای

 

زیبایی های دنیا رو ببینی

 


زندگی

زندگی کوتاه است

 

زمان به سرعت میگذرد

 

نه تکراری

 

نه برگشتی

 

پس از هر لحظه ای که می آید

 

لذت ببرید

 


 

 

 

خدایا...

خدایا...

 

دلم مرهمی میخواهد از جنس خودت...

 

نزدیک...

 

بی خطر...

 

بخشنده...

 

بی منت...

 

منزل خداست؟

ﺍﻟﻮ ﺳﻼﻡ ﻣﻨﺰﻝ ﺧﺪﺍﺳﺖ؟

 


ﺍﯾﻦ ﻣﻨﻢ ﻣﺰﺍﺣﻤﯽ ﮐﻪ ﺁﺷﻨﺎﺳﺖ ...

 

ﻫﺰﺍﺭ ﺩﻓﻌﻪ ﺩﻟﻢ ﺍﯾﻦ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ

 

ﻭﻟﯽ ﻫﻨﻮﺯ ﭘﺸﺖ ﺧﻂ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﯾﮏ ﺻﺪﺍﺳﺖ ...

 

ﺷﻤﺎ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﯾﺪ ﭘﺎﺳﺦ ﺳﻼﻡ ﻭﺍﺟﺐ ﺍﺳﺖ

 

ﺑﻪ ﻣﺎ ﮐﻪ ﻣﯿﺮﺳﺪ٬ ﺣﺴﺎﺏ ﺑﻨﺪﻩ ﻫﺎﯾﺘﺎﻥ ﺟﺪﺍﺳﺖ؟

 

ﺍﻟﻮ....

 

ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻗﻄﻊ ﻭ ﻭﺻﻞ ﺷﺪ!

 

ﺧﺮﺍﺑﯽ ﺍﺯ ﺩﻝ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ﯾﺎ ﮐﻪ ﻋﯿﺐ ﺳﯿﻢ ﻫﺎﺳﺖ؟؟؟

 

ﭼﺮﺍ ﺻﺪﺍﯾﺘﺎﻥ ﻧﻤﯿﺮﺳﺪ ؟ﮐﻤﯽ ﺑﻠﻨﺪ ﺗﺮ٬

 

ﺻﺪﺍﯼ ﻣﻦ ﭼﻄﻮﺭ؟ﺧﻮﺏ ﻭ ﺻﺎﻑ ﻭ ﻭﺍﺿﺢ ﻭ ﺭﺳﺎﺳﺖ؟

 

ﺍﮔﺮ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻣﯿﺪﻫﯽ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺩﺭﺩ ﺩﻝ ﮐﻨﻢ ...

 

ﺷﻨﯿﺪﻩ ﺍﻡ ﮐﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﺑﺮ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﺭﺩ ﻫﺎ ﺷﻔﺎﺳﺖ !

 

ﺩﻝ ﻣﺮﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺧﻮﺩ ﺗﺎ ﺳﺒﮏ ﺷﻮﻡ٬

 

ﭘﻨﺎﻫﮕﺎﻩ ﺍﯾﻦ ﺩﻝ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺷﻤﺎﺳﺖ ...

 

ﺍﻟﻮ٬ ﻣﺮﺍ ﺑﺒﺨﺶ٬ ﺑﺎﺯ ﻣﺰﺍﺣﻤﺖ ﺷﺪﻡ،

 

ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺯﻧﮓ ﻣﯿﺰﻧﻢ٬ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ...

 

ﺗﺎ ﺧﺪﺍ ﺧﺪﺍﺳﺖ!...

 

قیصر امین پور

 

 

 

 

محبت پدرانه

فاصله دخترک تا پیرمرد یک نفر بود، روی نیمکتی چوبی،

 

 

روبروی یک آبنمای سنگی. پیرمرد


از دختر پرسید: - غمگینی؟ - نه.. -

 

 

مطمئنی؟ - نه... - چرا گریه می کنی؟ - دوستام منو دوست ندارن.



- چرا؟ - چون قشنگ نیستم



- قبلا اینو به تو گفتن؟


- نه.

 


- ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم!


- راست می گی؟

 

 

 

- از ته قلبم آره...

 


 

دخترک بلند شد پیرمرد رو بوسید و به طرف


دوستاش دوید، شاد شاد...!

 


چند دقیقه بعد پیرمرد اشک هاشو پاک کرد،


کیفش رو باز کرد،


عصای سفیدش رو بیرون آورد و رفت...


 

 

 

امید

زندگی باور میخواهد

 

آن هم از جنس امید

 

که اگر سختی راه

 

به تو یک سیلی زد

 

یک امید از ته قلب به تو بگوید:

 

 

من خدا را دارم